مجلس تودیع سفیر پاکستان در محل اقامتگاه سفیر
- سه شنبه, 18, خرداد,1395
- سیاسی, عناوین خبری, یادداشت
- ثبت نظر
یمین نیوز-به مناسبت پایان ماموریت نور محمد جد مانی سفیر کبیر کشور دوست و برادر پاکستان مجلس تودیعی با حضور مقامات ایرانی و روزنامه نگاران و سفرا وکارداران کشور های خارجی و وابستگان نظامی در محل اقامتگاه سفیر تشکیل گردید.
در این ضیافت سفیر پاکستان ضمن اظهار تشکر از میهمانان متذکر شد چون ماموریت من به پایان رسیده ناگزیرم که با تاثرو تاسف ایران را ترک نمایم اما یقین داشته باشید من و همسرم هیچوقت خاطرات خوشی را که در تهران با دوستان ایرانی داشته ایم فراموش نمی کنیم باید بگوئیم دل ما در گرو ایران و دوستان ایرانی است واز خداوند متعال خواستاریم که بار دیگر ماموریت نصیب شود که به ایران مراجعت کنیم سفیر پاکستان متذکر شد ما در مدت اقامت خود به مناسبت هایی ازاشعار دلنشین و فاضلانه استاد ناصر یمین مردوخی کردستانی شاعر وروزنامه نگار پیشکسوت اصحاب رسانه بهره ها برد یم بدین جهت از جناب آقای مردوخی کردستانی کمال تشکر و امتنان را داریم توفیق این شاعر و روزنامه نگار کهنسال را از حضرت رب مسئلت داریم این مجلس تودیع تا پاسی از شب ادامه داشت و مردوخی اشعاری را به مناسبت ماه رمضان قرائت نمود که در پی می آید:
رمضان است و شده ماه خداوند عیا ن
رمضان است و شده ماه خداوند عیا ن
به از این ماه عبادت نبود مه به جهان
ز ندای ملک و دعوت ادعونی رب
مستجاب است دعای همه ی ملتمسان
میهمانی کند از خلق خدا عارف وعام
پهن بنموده بسی بر همگان سفره و خوان
با خبر باش که الطاف خداوند کریم
فیض عام است در این مه به گدایان و شهان
چشمه ی رحمت حق هست ز مصحف لبریز
جام برگیر و شتاب از پی نوشیدن آن
از پی تهنیت خلق در این ماه عزیز
از سما سوی زمین خیل ملک گشته روان
هدیه ها داد بشر را پی تکریم صیام
بهترین هدیه فرستاد در این مه قرآن
وندرین ماه شبی هست جگر سوز که در آن
شد شهید ره یزدان علی آن شیر ژیان
لیله القدر بود نام که در قدر و شرف
هست افزون ز د گر ماه ماه رمضان
ای خوش آن کس که شبی اشک ندامت ریزد
وز گناهان خود آرد به خداوند امان
بار الهابه گنه کار چه بخشی ستم و جور گران
چونکه قهرت به ستمکار عیان است عیان
آنکه از ظلم و طمع خورده بسی مال فقیر
غضب ایزد و خلق شعله زند بر سر و جان
بود این فلسفه روزه در این ماه شریف
که کنی خلق گرسنه به سر خوان مهمان
چه نیاز است کسی را که بود چون قارون
که بخوانی به سر خوان ضیافت هر آن
صرف آسایش محروم بکن ای غافل
گر که صاحب شده ای ثروتی از پیر و جوان
طبع (مردوخ) ز الطاف و عنایات خداست
ای خدا جمله تبهکار فنا کن ز میان
درباره نویسنده
نوشتن دیدگاه