عید میاید فراهم کن بساط عید را
- دوشنبه, 23, اسفند,1395
- دستهبندی نشده, روابط عمومی, عناوین خبری, یادداشت
- ثبت نظر
دوش با افسردگی گفتم دل نومید را عید میاید فراهم کن بساط عید را
غوطه زد در خون و گفت آوخ که از کف داده ام خرمی را آرزو را عشق را امید را
ز آه وسوز و حسرت و اندوه و رنج و درد و غم میتوانم چید باری هفت سین عید را؟
بچه ام نان خواهد و محروم باشد از لباس با چنین تلخی چه معنی بازدید و دید را
شادی و عشرت مجو از بینوایان کز غریق کس نمی گیرد سراغ لعل و مروارید را
آنکه در چاه غم افتد کی به خاطر آورد آفتاب و ماه و کیهان زهره و ناهید را
مردم از فرط تهیدستی فرامش کرده اند تهنیت تبریک را تشویق را تمجید را
راستی کو عدل کو انصاف بر گو بس کنند حیله را نیرنگ را تزویر را تهدید را
ابر احسان گو ببارد ورنه می سازد سیاه دود آه مستمندان چشمه ی خورشید را
دیده دیگر ننگرد تعظیم را تجلیل را گوش دیگر نشنود تقدیر را تنقید را
مرد آزادی طلب هرگز نیارد در نظر حبس را اعدام را تهدید را تبعید را
جای دارد مسلمین حق طلب پتک بر ظالم زنند تکیه بر توحید را
می رویم از یاد کین چرخ کهن از یاد برد کاوه را ضحاک را کاوس را جمشید را
جمع ارباب سخن کی وعده ها باور کنند این جماعت جلوه دادند دزدی و تهدید را
(ناصر مردوخ)داردهمچو بلبل ناله ها نی چو طوطی در سخن گیرد ره تقلید را
ناصر یمین مردوخی کردستانی روزنامه نگار
۰۹۱۲۱۱۹۴۴۴۳
درباره نویسنده
نوشتن دیدگاه